محل تبلیغات شما



پیشگیری ویروس کرونا

ا توجه به شیوع ویروس کرونا در چین و مشاهده موارد مشکوک از این بیماری در برخی از کشورهای اطراف، می توان با رعایت موارد زیر تا حد زیادی از ابتلا و انتشار احتمالی این بیماری جلوگیری کرد:
- دستان خود را چند بار در روز به مدت 20 ثانیه با آب و صابون بشویید. اگر آب و صابون در دسترس شما نیست با یک ضدعفونی کننده الکلی دستان خود را بشویید. 
- با دستان کثیف چشم‌ها، بینی و دهان خود را لمس نکنید.
- موقع عطسه و سرفه دهان و بینی خود را با دستمال بپوشانید و بعد دستمال را دور بیندازید.
- از ارتباط نزدیک با کسانی که بیمار هستند اجتناب کنید.
- اشیایی را که در طول روز لمس می‌کنید ضدعفونی کنید. 
- اگر بیمار هستید در خانه بمانید.

با وجود اینکه عملیات غربالگری و شناسایی بیماران کرونا در مرزها و فرودگاه های کشور در حال انجام است اما به هیچ عنوان مانع صد در صدی برای ورود این بیماری به داخل کشور نیست. پس مراقب سلامت خود، کودکان، سالمندان و بیماران باشیم.


جایش خالی هست هرچند قاب عکسی جایش را پر کرده هست.

 

بهای خونین تهیۀ آب در یک روستای محروم

جایش خالی است، هرچند قاب عکسی جای خالی‌اش را پر کرده است. هنوز همکلاسی‌ها به عکسش نگاه می‌کنند و باورشان نمی‌شود که تا همین چند روز پیش کنارشان می‌نشست. صدای فریادهای علیرضا که تمساح پوزه کوتاه (گاندو) با آرواره نیرومند خود مچ پایش را گرفته و به قعر تالاب کشیده بود، همچنان در فضا موج می‌زند.

جی پلاس، تنها ۱۰ بهار از زندگی این پسربچه سپری شده بود؛ فرزند خانواده‌ای با یک دنیا نجابت، اما با دست‌هایی خالی. زندگی در فقر و در روستایی محروم و در منطقه‌ای که در آن مایه حیات، همسنگ جان آدم قیمت دارد، از او پسری سخت ساعی و سختکوش ساخته بود. می‌توانستی تصور کنی که اگر زندگی‌اش می‌پایید، برای خودش مردی می‌شد، بزرگمرد. اهالی روستای آزاتی» از توابع کشاری در بخش مرکزی شهرستان سرباز سیستان و بلوچستان هنوز هم با حسرت از مرگ دلخراش علیرضا می‌گویند. او قربانی آب شده است. آبی که سال‌هاست در سیستان و بلوچستان نقش گوهر کمیابی را پیدا کرده است که حالا دیگر باید برایش جان بدهی. خشکسالی‌های اخیر و طوفان‌های شن زندگی مردم روستاهای این مناطق را براستی فلج کرده است و دیگر خبری از آبادانی در این مناطق نیست و هر روز به تعداد مهاجران به شهر افزوده می‌شود. آنهایی هم که مانده‌اند بیشترشان دلخوشند به یارانه تا گذران زندگی کنند. داستان تلخ زندگی علیرضا بزرگزاده، تنها داستان او نیست؛ روایت انسان‌هایی است که زندگی‌شان تحت‌الشعاع آب و کمبود شدید آن قرار گرفته و سال‌هاست که در این مناطق کشاورزی از رونق افتاده است. آب آشامیدنی سالم در این مناطق حکم طلا را دارد. داشتن آب سالم تبدیل به آرزویی شده است که حالا دیگر دانش‌آموزان با موضوع آن انشا می‌نویسند و خانواده‌هایشان روزها را می‌شمارند تا موعد دریافت یارانه برسد. از هر کدام از مردهای این روستا که می‌پرسی، دلیل فرزندآوری خود را گرفتن یارانه بیشتر عنوان می‌کنند. این تصویر تلخی است که می‌توان در روستاهای شهرستان سرباز و در نزدیکی مرز آن با همه وجود لمس کرد. تالابی به قیمت جان اهالی روستای آزاتی هنوز هم دهم تیرماه را به خاطر دارند. صدای ضجه‌های مادر علیرضا همه را از خانه‌ها بیرون کشید و دور او جمع کرد. دستان لرزان پدر که تالاب پایین روستا را نشان می‌داد خبر از حادثه تلخی می‌داد. همسایه و همکلاسی علیرضا درحالی که شوکه و از ترس زبانش بند آمده بود، با کلمات بریده بریده تنها می‌گفت: گاندو. گاندو»! گاندو علیرضا را گرفته و به زیر آب برده بود. همه به سوی تالاب دویدند. آب گل‌آلود شده بود و تعدادی از مردم با وجود حضور چند گاندو به آب تالاب زدند. جست و جوها چند ساعتی ادامه داشت تا اینکه پیکر بی‌جان این پسر ۱۰ ساله که جای عمیق آرواره‌های تمساح روی پای چپش نمایان بود، روی آب آمد. پدر بهتش زده و مادر از حال رفته بود. مدت‌ها بود که این خزنده‌های حفاظت شده در این تالاب شناور بودند و با وجود اطلاع به اداره محیط زیست، اقدامی برای انتقالشان انجام نمی‌شد. کسی باور نمی‌کرد که این تمساح پوزه کوتاه و بومی این منطقه که بسیار هم خجالتی است، بتواند جان پسر ۱۰ ساله‌ای را بگیرد. این تالاب تنها منبع تأمین آب آشامیدنی اهالی این روستاست و هر روز ن و کودکان با دبه برای برداشت آب به این تالاب می‌روند. دوست علیرضا که از نزدیک شاهد این حادثه بود، می‌گفت: برای بازی و آب تنی رفتیم و اینکه موقع برگشتن دبه‌های آبمان را هم پر کنیم. علیرضا داخل آب بود که گاندو حمله کرد و پایش را گرفت. من دست علیرضا را گرفتم و خواستم او را از آب بیرون بکشم اما دندان‌های تمساح علیرضا را زیر آب می‌کشید. ترسیده بودم و علیرضا هم فریاد می‌کشید. من نتوانستم کاری کنم. قوتش خیلی بیشتر از من بود و آخر سر چاره‌ای نداشتم که دستش را رها کنم. تمساح او را زیر آب برد. گاندو یا همان تمساح پوزه کوتاه که زادگاهش سیستان و بلوچستان است، از جمله خزندگان تحت حمایت سازمان محیط زیست ایران بوده و شکارش ممنوع است. اگر کسی بخواهد این خزنده دوزیست و ارزشمند را از بین ببرد، با جریمه نقدی سنگین و شلاق و زندان مواجه خواهد شد. این موضوعی است که اهالی روستاهای منطقه سرباز و راسک آن را به‌خوبی می‌دانند و همواره همزیستی مسالمت‌آمیزی با این حیوان داشته‌اند. نصیر بلوچ‌زاده رئیس شورای اسلامی روستای آزاتی با بیان گوشه‌ای از زندگی سخت و دشوار مردم این روستای محروم و اطراف می‌گوید: جای علیرضا در کلاس چهارم مدرسه ولیعصر خالی است و همکلاسی‌ها به یادش قاب عکسی از او در یکی از نیمکت‌ها قرار داده‌اند. او با بیان اینکه روستای آزاتی ۲۲ کیلومتر تا مرز فاصله دارد، گفت: ۱۷۵ خانوار در این روستای محروم زندگی می‌کنند و قبل از خشکسالی مردم این روستا کشاورزی می‌کردند اما سال‌هاست که بیکار شده‌اند و تنها منبع درآمدشان یارانه است. مدرسه ابتدایی ولیعصر تنها مدرسه این روستاست و من از سال جدید در این مدرسه تدریس می‌کنم. وی ادامه داد: از آنجایی که این روستا از داشتن آب آشامیدنی لوله‌کشی محروم است اهالی برای تأمین و همچنین شست و شو و استحمام به تالاب آزاتی که در پایین روستا قرار دارد می‌رفتند. ظهر روز حادثه علیرضا به همراه دوستش برای تفریح و شست و شو به تالاب رفته بودند که گاندو به آنها حمله کرد و با شکار علیرضا او را به زیر آب کشید. این خزنده به دلیل بومی بودن تحت حمایت محیط زیست قرار دارد و اگر کسی باعث از بین رفتن آن شود با زندان و جریمه نقدی سنگینی مواجه خواهد شد. بلوچ‌زاده با اشاره به اینکه این حیوانات دوزیست در فصل خشکسالی برای زندگی به تالاب‌های آب می‌آیند گفت: یکی از آنها که باعث مرگ علیرضا شده بود از دو هفته قبل به این تالاب آمده بود و بسیار عصبی بود. در این مدت مردم روستا و خود من چند گاندو را در حالی که وارد روستا شده بودند گرفتیم و تحویل محیط زیست دادیم و همه دغدغه ما این بود که به این خزنده آسیبی وارد نشود. بعد از این حادثه تلخ که شوک بزرگی برای اهالی این روستا و منطقه بود از اداره محیط زیست درخواست کردیم که این خزنده‌های خطرناک را از این تالاب خارج کنند اما تا دوماه هیچ اقدامی انجام نشد. همان گاندویی که جان علیرضا را گرفت دو رأس بز را هم که برای آب خوردن به کنار تالاب آمده بودند شکار کرد. او افزود: بعد از این اتفاق، پروین فرشچی، معاون سازمان حفاظت محیط زیست کشور به همراه مسئولان شهرستان سرباز برای دلجویی از خانواده علیرضا به اینجا آمدند. آنها می‌گفتند تمساح پوزه کوتاه خزنده‌ای خجالتی است اما در این موقع از سال که فصل زاد و ولد و تخم‌گذاری این حیوان است، در صورت نزدیک شدن هر جنبنده‌ای به زیستگاهش، حالت تهاجمی به خود می‌گیرد و متأسفانه همین موجب مرگ این کودک ۱۰ ساله شده است. آنها وعده دادند که سازمان محیط زیست دیه علیرضا را پرداخت خواهد کرد و علاوه بر آن تمساح‌های مزاحم در نزدیکی روستاها را به مکانی که برای آنها در نظر گرفته‌اند منتقل خواهند کرد. پسرم قربانی شد ولی محمد بزرگزاده، پدر علیرضا این روزها با کارگری و سختی زندگی خانواده پنج‌نفره‌اش را اداره می‌کند. هنوز هم می‌گوید پسرم قربانی بی‌تدبیری مسئولان شد و به رغم وعده‌هایی که داده بودند هنوز دیه فرزندم پرداخت نشده است. سال‌هاست که دیگر نمی‌توانیم کشاورزی کنیم و من به ناچار با کارگری روزمزد شکم زن و چهار فرزندم را سیر می‌کنم. در این روستا آب آشامیدنی سالم نداریم و بعد از مرگ پسرم اداره محیط زیست چند تانکر به روستای ما آورده تا دیگر کسی قربانی آب نشود. آنها برای دلجویی چند پتو و دو کیسه برنج و ۲ میلیون تومان پول هم به ما دادند. گاندوها در این منطقه رها هستند و گاهی به خود روستا هم می‌آیند. در این مدت سعی کردیم تا این خزنده‌ها را تحویل اداره محیط زیست بدهیم تا آسیبی نبینند اما پسرم قربانی شد. طرح حمایت از میزبانان گاندو مرگ تلخ علیرضا کودک ۱۰ ساله روستایی باعث شده تا مسئولان محیط زیست طرح حمایت از میزبانان گاندو را در این مناطق به اجرا دربیاورند. محمودی مدیرکل حفاظت محیط زیست استان سیستان و بلوچستان در این خصوص گفت: در پی رویداد تلخ حمله تمساح به کودکی در برکه همجوار روستای آزاتی از توابع شهرستان سرباز، از همان روز نخست بررسی‌ها و آسیب‌شناسی دلایل حمله تمساح به اهالی روستا در دستور کار سازمان حفاظت محیط زیست قرار گرفت. متأسفانه یکی از دلایل عمده آن نبود آب شرب بهداشتی در این روستا است که مردم روستا به ناچار جهت تأمین آب شرب مصرفی خود به برکه همجوار روستا مراجعه می‌کنند و این کار با وجود چندین تمساح در برکه مسیر رودخانه سرباز که از زیستگاه‌های طبیعی آنهاست، از ریسک بالایی برخوردار است. لذا ورود به این مسأله نیازمند تصمیم‌گیری‌های کوتاه‌مدت و بلندمدتی بود تا ضمن حفظ نسل این خزنده ارزشمند، بتوانیم بخشی از مشکلات اهالی این روستا را برطرف کنیم. منبع: ایسنا


اکوفارس: گزارش‌تان را درباره بی‌شناسنامه‌های روستای جنگارک خواندم. خدا خیرتان بدهد، اگر می‌شود یک کاری هم برای بچه‌های روستای آزاتی کِشاری بکنید». مکالمه‌مان این‌طور شروع می‌شود. معلم مقطع راهنمایی روستاست در منطقه پیشین شهرستان راسک سرباز در سیستان و بلوچستان.
  

رومه ایران نوشت: عبید ملک رئیسی که خودش اهل ایرانشهر است، وقتی گزارش بی‌شناسنامه‌های جنگارک و تلاش گروهی نیکوکار برای شناسنامه‌دار شدن اهالی این روستا را خواند، امیدوار شد که شاید بشود برای اهالی آزاتی کشاری» هم که به درد مشترک مبتلا هستند، کاری کرد.

جنگارک که روستایی در بخش دشتیاری شهرستان چابهار است، جزو محروم‌ترین روستاهای چابهار و سیستان و بلوچستان محسوب می‌شود. روزی که برای تهیه گزارش به این روستا رفتم، اهالی از دردی قدیمی گفتند، دردی که حتی دیگر خیلی‌ها امیدی به درمانش نداشتند.

گزارشی از بی‌شناسنامه‌ها در روستای محروم سیستان و بلوچستان: نصف دانش‌آموزان بی‌شناسنامه‌اند/ بچه‌هایی که شناسنامه ندارند، خجالت می‌کشند

ازشان سؤال می‌کردم چندساله‌اند و آنها پاسخ روشنی نداشتند. راستی چند ساله بودند؟ صدگنج پیرترین زن روستا از سال‌های رفته می‌گفت و بچه‌هایی که خودش زاییده بود و زن‌هایی که به زایمانشان کمک کرده بود، اما نمی‌دانست خودش چه سالی دنیا آمده، حتی حدودش را هم نمی‌دانست. صدگنج که سن و سالی ازش گذشته بود اما جوان‌ها و نوجوان‌های روستا هم تصوری نداشتند از اینکه واقعاً چند سال‌شان است و البته کاش درد بی‌شناسنامگی فقط همین بود؛ بی‌شناسنامگی یعنی بی‌هویتی.

اما چرا تا آن موقع بی‌شناسنامه مانده بودند و سراغش نرفته بودند؟ این سؤالی بود که خیلی‌ها با خواندن گزارش‌ها و مطرح شدن موضوع بی شناسنامه‌ها از من می‌پرسیدند. اصلاً چرا شناسنامه نداشتند؟

شناسنامه نداشتند چون پدران و پدربزرگ‌هایشان شناسنامه نداشته‌اند. آنها کپرنشین و عشایر بودند و اقدام نکرده بودند برای گرفتن شناسنامه. بعدها هم پیگیر موضوع نشده بودند. باید می‌رفتند و آزمایش دی ان ای می‌دادند و احراز هویت می‌شدند تا شناسنامه بگیرند.

دنبال شناسنامه نمی‌رفتند چون به قول خودشان نه دست و پایش را داشتند و نه پولی برای اینکه حتی تا چابهار بروند. گروهی نیکوکار اما وارد میدان شد و کمک کرد تا اهالی شناسنامه‌دار شوند و بعد اسم‌شان رفت در لیست ثبت احوال.

حالا آقای معلم امیدوار است برای اهالی این یکی روستا هم اتفاق خوبی بیفتد؛ روستایی که حدود دو سال پیش اسمش را تالاب گاندوها یا همان تمساح‌های پوزه کوتاه، در رسانه‌ها و شبکه‌های اجتماعی مطرح کرد. آن روزها همه فهمیده بودند که مردم روستای آزاتی کشاری مجبورند آب مصرفی‌شان را از آبگیری خطرناک تهیه کنند.

حالا چرا این قضیه مهم شد؟ چون علیرضای 10 ساله که برای برداشتن آب، به پایین دست برکه رفته بود، طعمه گاندوها شد و جانش را از دست داد. بعد از این اتفاق بود که ساخت تصفیه‌خانه‌ای با ظرفیت تأمین آب آشامیدنی هزار نفر از مردم این روستا با همکاری سازمان کشتیرانی در دستور کار قرار گرفت.

حالا البته موضوع گزارش ما تصفیه‌خانه و برکه تمساح‌های پوزه کوتاه نیست و بی‌شناسنامه‌ها هستند که تعدادشان در این روستا بالاست. برای رسیدن به روستای محل خدمتم همیشه از آزاتی کشاری عبور می‌کنم، در واقع سر راهم است. می‌دانم حدود 300 نفر از اهالی این روستا شناسنامه ندارند که 100 نفر از این تعداد، دانش آموز هستند. این افراد در همین استان به دنیا آمده‌اند، چرا نباید شناسنامه داشته باشند؟ بارها از طریق شورای روستا و بخشداری پیگیری کرده‌ایم، حتی فرمانداری هم رفته‌ایم اما تا حالا که نتیجه نداده.»

ملک رئیسی این را می‌گوید و ادامه می‌دهد: الان در یک خانواده می‌بینید که خواهر شناسنامه دارد و برادر ندارد، یا مثلاً طرف خودش عضو شورای روستاست اما مادرش شناسنامه ندارد. این مردم فقیر و بی‌بضاعت هستند و نمی‌توانند اقدام کنند، کسی باید کمکشان کند. خیلی‌ها بدون شناسنامه برای کارگری رفته‌اند شهرهای دیگر مثل بندرعباس و شیراز و آنجا فکر کرده‌اند مهاجر افغان هستند چون مثل همان مهاجران افغان هم در کار دادن با آنها برخورد می‌شود. حتی بعضی‌هایشان را برگردانده‌اند استان.

این مسأله هم مال امروز نیست که بگویم حالا اتفاق افتاده. بارها در این سال‌ها چنین مسأله‌ای پیش آمده چون به هرحال خودتان بهتر می‌دانید که کار نیست و مجبورند بروند جای دیگری برای کارگری. حتی شنیده‌ام طرف را به جای مهاجر افغان و پاکستانی فرستاده‌اند پاکستان. این مردم چون کپرنشین بوده‌اند و از امکانات دولتی محروم مانده‌اند، چنین مشکلی دارند.

پدرهایشان شناسنامه نداشته‌اند و اینها همین طور بی‌شناسنامه مانده‌اند. طرف را می‌بینید خودش شناسنامه نداشته و با زنی بی‌شناسنامه ازدواج کرده و حالا بچه‌ها هم بی‌شناسنامه هستند. دانش‌آموزان بی‌شناسنامه در مدرسه درس می‌خوانند اما اکثراً ترک‌تحصیل می‌کنند چون امیدی هم ندارند به ادامه تحصیل. در روستای آزاتی کشاری تعداد دانش آموزان بی‌شناسنامه از روستاهای دیگر خیلی بیشتر است.»

ملک رئیسی می‌گوید: بعضی‌ها پاکستانی هستند اما شناسنامه دارند، حالا به شکل‌های مختلف شناسنامه جور کرده‌اند. بعضی‌هایشان پول زیاد داده‌اند و شناسنامه خریده‌اند و بعضی با واسطه‌هایی برای خودشان استشهاد جور کرده‌اند و خودشان را جای ایرانی جا زده و شناسنامه ایرانی گرفته‌اند. چند سال پیش این طور الکترونیک نبود و این کار را کرده‌اند. بعد می‌بینید کسی که ایرانی است و در این خاک به دنیا آمده، شناسنامه ندارد. خدا خیرتان بدهد اگر بتوانید چنین کاری برای ما انجام بدهید.»

نصیر بلوچ زاده، دهیار روستای آزاتی کشاری و عضو شورای روستا هم در این باره این طور می‌گوید: مشکل بی‌شناسنامه‌ها در روستای ما جدید نیست. از 20 سال پیش پیگیر گرفتن شناسنامه بوده‌ایم اما هرچه با فرمانداری نامه‌نگاری می‌کنیم، نتیجه نمی‌دهد. می‌گویند درخواست‌تان پذیرفته نیست. الان مادر خود من شناسنامه ندارد در حالی‌که اسمش در شناسنامه من و خواهرم ثبت شده. پس چطور است ما که فرزند او هستیم شناسنامه داریم اما مادرم نمی‌تواند شناسنامه داشته باشد؟ چند بار درخواست داده‌ایم و هربار رد کرده‌اند. شورا تشکیل دادیم اما بازهم رأی نیاورد.

من خودم معلم هستم و می‌بینم که دانش‌آموزان هیچ انگیزه‌ای برای ادامه تحصیل ندارند.الان نصف دانش‌آموزان خودم بی‌شناسنامه‌اند. همین امسال سه نفرشان ترک تحصیل کردند. توی مدرسه وقتی از بچه‌ها درباره مشخصات‌شان سؤال می‌کنیم، بچه‌هایی که شناسنامه ندارند، خجالت می‌کشند چون مشخصات دقیق‌شان را نمی‌دانند. بقیه بچه‌ها هم مسخره‌شان می‌کنند و می‌گویند شما در آینده هیچ کاره می‌شوید و همین حرف‌ها بچه را از ادامه تحصیل ناامید می‌کند. ما خودمان شناسنامه داشتیم و دانشگاه رفتیم و معلم شدیم، این بچه‌ها می‌خواهند چه آینده‌ای پیدا کنند؟ کسی را می‌شناسم که از نظر عقلی مشکل داشت، به جای مهاجر پاکستانی فرستادند کمپ زاهدان و خانواده‌اش به زور پیدایش کردند. اگر بفرستند پاکستان که دیگر وضع خیلی بد می‌شود چون معلوم نیست کدام ایالت باید دنبال‌شان بگردی. اگر شناسنامه داشته باشند، حداقل یارانه می‌توانند بگیرند.»

از بلوچ زاده درباره تصفیه خانه‌ای می‌پرسم که قرار بود امنیت جانی مردمی را که برای برداشتن آب به برکه تمساح‌ها می‌رفتند، تضمین ‌کند. او می‌گوید تصفیه‌خانه را کشتیرانی ساخته اما متولی‌اش که فاضلاب روستایی است تحویل نمی‌گیرد و با تانکر به روستا آبرسانی سیار می‌کند: اتفاقاً دیروز دیدم چند تا بچه داشتند می‌رفتند پایین آب بردارند، گفتم نروند و مراقب باشند. ما یک بچه را اینجا از دست داده‌ایم و هنوز هم دیه‌اش را پرداخت نکرده‌اند.»

تصورش سخت است اینکه کسی در وطن خودش هویت نداشته باشد و ترس داشته باشد از اینکه جای مهاجر غیرقانونی دستگیر و به کشور دیگری فرستاده شود. دردی که از پدران‌شان به ارث برده‌اند. می‌گویند پدر باید شناسنامه بگیرد تا بچه‌ها هم بتوانند. یاد پیرمردی می‌افتم که چند وقت پیش در حسرت شناسنامه مرد و این درحالی بود که هنوز احراز هویت نشده بود تا بچه‌هایش هم بتوانند شناسنامه بگیرند.

مشکل آن خانواده، کیت آزمایش دی‌ان‌ای بود که همچنان حل نشده باقی است و داستان بی‌شناسنامه‌ها هم. حالا کورسوی امیدی در دل اهالی روستای آزاتی کشاری تابیده است. جنگارکی‌ها شناسنامه‌دار شدند، شاید آنها هم بشوند


دست دخترک کپرنشین بلوچستانی که برای استحمام به برکه پایین روستا رفته بود، بر اثر حمله یک گاندو قطع شد. به گزارش اقتصادآنلاین به نقل از ایران، این حادثه دلخراش روز جمعه 28 تیر در روستای مولا آباد شهرستان سرباز رخ داد. قرار بود آن روز سد پیشین منطقه کشاری باز شود و اهالی از اینکه بعد از مدت‌ها مشکل کم آبی روستا حل می‌شد خوشحال بودند. بعدازظهر حوا» و دوستانش قرار گذاشتند بعد از هفته‌ها بی‌آبی راهی برکه شوند تا تنی به آب بزنند. پدر حوا» برای کار به شهر دیگری رفته بود و همسر و 5 دخترش تنها بودند. مادر با وجود اصرارهای حوا» اجازه همراهی با دوستانش را نداد اما دخترکوچولو به بهانه‌ای از کپر خارج شد و با دوستانش به کنار برکه پایین روستا رفتند. او همراه 4 کودک هم سن و سال خود درحال آب بازی بودند که ناگهان تمساحی از داخل برکه بیرون جهید و دست راست حوا را در میان آرواره‌های آهنینش حبس کرد. دخترک بی‌وقفه فریاد می‌کشید اما گاندو در یک چشم بر هم زدن او را به زیر آب برد. دوستان حوا از دیدن این صحنه وحشت کرده بودند با این حال با سنگ و چوب به تمساح حمله کردند و پس از جدالی سخت و نفسگیر توانستند حوا» را از دهان گاندو نجات دهند. پس از انتقال وی به روستا در حالی که خون زیادی از دستش می‌رفت با کمک اهالی حوا را به بیمارستان امام علی چابهار بردند اما پزشکان به‌دلیل وخامت حال دختر کوچولو و برای نجات جان وی مجبور شدند دست او را از آرنج قطع کنند.عبدالنصیر بلوچ‌زاده، معلم و دهیار روستا درباره این حادثه گفت: روستای مولاآباد حدود 300 متر با برکه فاصله دارد. وقتی بچه‌ها حوا» را به روستا آوردند از آنجا که درمانگاهی در روستا وجود ندارد به ناچار او را به بیمارستان امام علی(ع) چابهار منتقل کردند. »وی افزود: تیر ماه دو سال قبل نیز پسر 10 ساله‌ای به‌نام علیرضا که برای برداشتن آب به برکه رفته بود در حمله گاندو کشته شد. بعد از این اتفاق و بازتاب گسترده آن در رسانه‌ها تعدادی از مسئولان برای حل مشکل بی‌آبی منطقه پیشقدم شدند و حتی تصفیه خانه‌ای نیز با هزینه گزاف احداث شد اما به دلایلی نامعلوم کار به نتیجه نرسید. در این مدت یک تانکر از روستاهای اطراف آب می‌آورد اما همان تانکر هم نزدیک 20 روزی بود آب به روستاها نیاورده بود. بومی‌ها نیز تا زمانی که معضل آب دارند برای شست و شو و استحمام چاره‌ای جز استفاده از برکه‌ها ندارند. بیش از 1400 گاندو در این منطقه نگهداری می‌شوند که از نظر زیست محیطی اهمیت بسیاری دارند. این تمساح‌ها مدام قربانی می‌گیرند. قرار بود برای منطقه محیط بان بفرستند اما این موضوع هم مثل معضل آب هیچ وقت پیگیری نشد.


تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها

مجله نوجوان سالم