اکوفارس: گزارشتان را درباره بیشناسنامههای روستای جنگارک خواندم. خدا خیرتان بدهد، اگر میشود یک کاری هم برای بچههای روستای آزاتی کِشاری بکنید». مکالمهمان اینطور شروع میشود. معلم مقطع راهنمایی روستاست در منطقه پیشین شهرستان راسک سرباز در سیستان و بلوچستان. |
رومه ایران نوشت: عبید ملک رئیسی که خودش اهل ایرانشهر است، وقتی گزارش بیشناسنامههای جنگارک و تلاش گروهی نیکوکار برای شناسنامهدار شدن اهالی این روستا را خواند، امیدوار شد که شاید بشود برای اهالی آزاتی کشاری» هم که به درد مشترک مبتلا هستند، کاری کرد. جنگارک که روستایی در بخش دشتیاری شهرستان چابهار است، جزو محرومترین روستاهای چابهار و سیستان و بلوچستان محسوب میشود. روزی که برای تهیه گزارش به این روستا رفتم، اهالی از دردی قدیمی گفتند، دردی که حتی دیگر خیلیها امیدی به درمانش نداشتند. ازشان سؤال میکردم چندسالهاند و آنها پاسخ روشنی نداشتند. راستی چند ساله بودند؟ صدگنج پیرترین زن روستا از سالهای رفته میگفت و بچههایی که خودش زاییده بود و زنهایی که به زایمانشان کمک کرده بود، اما نمیدانست خودش چه سالی دنیا آمده، حتی حدودش را هم نمیدانست. صدگنج که سن و سالی ازش گذشته بود اما جوانها و نوجوانهای روستا هم تصوری نداشتند از اینکه واقعاً چند سالشان است و البته کاش درد بیشناسنامگی فقط همین بود؛ بیشناسنامگی یعنی بیهویتی. اما چرا تا آن موقع بیشناسنامه مانده بودند و سراغش نرفته بودند؟ این سؤالی بود که خیلیها با خواندن گزارشها و مطرح شدن موضوع بی شناسنامهها از من میپرسیدند. اصلاً چرا شناسنامه نداشتند؟ شناسنامه نداشتند چون پدران و پدربزرگهایشان شناسنامه نداشتهاند. آنها کپرنشین و عشایر بودند و اقدام نکرده بودند برای گرفتن شناسنامه. بعدها هم پیگیر موضوع نشده بودند. باید میرفتند و آزمایش دی ان ای میدادند و احراز هویت میشدند تا شناسنامه بگیرند. دنبال شناسنامه نمیرفتند چون به قول خودشان نه دست و پایش را داشتند و نه پولی برای اینکه حتی تا چابهار بروند. گروهی نیکوکار اما وارد میدان شد و کمک کرد تا اهالی شناسنامهدار شوند و بعد اسمشان رفت در لیست ثبت احوال. حالا آقای معلم امیدوار است برای اهالی این یکی روستا هم اتفاق خوبی بیفتد؛ روستایی که حدود دو سال پیش اسمش را تالاب گاندوها یا همان تمساحهای پوزه کوتاه، در رسانهها و شبکههای اجتماعی مطرح کرد. آن روزها همه فهمیده بودند که مردم روستای آزاتی کشاری مجبورند آب مصرفیشان را از آبگیری خطرناک تهیه کنند. حالا چرا این قضیه مهم شد؟ چون علیرضای 10 ساله که برای برداشتن آب، به پایین دست برکه رفته بود، طعمه گاندوها شد و جانش را از دست داد. بعد از این اتفاق بود که ساخت تصفیهخانهای با ظرفیت تأمین آب آشامیدنی هزار نفر از مردم این روستا با همکاری سازمان کشتیرانی در دستور کار قرار گرفت. حالا البته موضوع گزارش ما تصفیهخانه و برکه تمساحهای پوزه کوتاه نیست و بیشناسنامهها هستند که تعدادشان در این روستا بالاست. برای رسیدن به روستای محل خدمتم همیشه از آزاتی کشاری عبور میکنم، در واقع سر راهم است. میدانم حدود 300 نفر از اهالی این روستا شناسنامه ندارند که 100 نفر از این تعداد، دانش آموز هستند. این افراد در همین استان به دنیا آمدهاند، چرا نباید شناسنامه داشته باشند؟ بارها از طریق شورای روستا و بخشداری پیگیری کردهایم، حتی فرمانداری هم رفتهایم اما تا حالا که نتیجه نداده.» ملک رئیسی این را میگوید و ادامه میدهد: الان در یک خانواده میبینید که خواهر شناسنامه دارد و برادر ندارد، یا مثلاً طرف خودش عضو شورای روستاست اما مادرش شناسنامه ندارد. این مردم فقیر و بیبضاعت هستند و نمیتوانند اقدام کنند، کسی باید کمکشان کند. خیلیها بدون شناسنامه برای کارگری رفتهاند شهرهای دیگر مثل بندرعباس و شیراز و آنجا فکر کردهاند مهاجر افغان هستند چون مثل همان مهاجران افغان هم در کار دادن با آنها برخورد میشود. حتی بعضیهایشان را برگرداندهاند استان. از بلوچ زاده درباره تصفیه خانهای میپرسم که قرار بود امنیت جانی مردمی را که برای برداشتن آب به برکه تمساحها میرفتند، تضمین کند. او میگوید تصفیهخانه را کشتیرانی ساخته اما متولیاش که فاضلاب روستایی است تحویل نمیگیرد و با تانکر به روستا آبرسانی سیار میکند: اتفاقاً دیروز دیدم چند تا بچه داشتند میرفتند پایین آب بردارند، گفتم نروند و مراقب باشند. ما یک بچه را اینجا از دست دادهایم و هنوز هم دیهاش را پرداخت نکردهاند.» تصورش سخت است اینکه کسی در وطن خودش هویت نداشته باشد و ترس داشته باشد از اینکه جای مهاجر غیرقانونی دستگیر و به کشور دیگری فرستاده شود. دردی که از پدرانشان به ارث بردهاند. میگویند پدر باید شناسنامه بگیرد تا بچهها هم بتوانند. یاد پیرمردی میافتم که چند وقت پیش در حسرت شناسنامه مرد و این درحالی بود که هنوز احراز هویت نشده بود تا بچههایش هم بتوانند شناسنامه بگیرند. مشکل آن خانواده، کیت آزمایش دیانای بود که همچنان حل نشده باقی است و داستان بیشناسنامهها هم. حالا کورسوی امیدی در دل اهالی روستای آزاتی کشاری تابیده است. جنگارکیها شناسنامهدار شدند، شاید آنها هم بشوند |
درباره این سایت